رمان وقدرت (متن سخنرانی سید محمدخاتمی در دانشگاه هاروارد آمریکا
رمان کشف جدیدی است متعلق به دوران جدید و آنگونه که گفته اند به کاوش در باب همة وجوه مختلف زندگی می پردازد و کشف و نمایش متفکرانه وجوه مختلف زندگی راهی است که با سروانتس آغاز شد و پس از او به دست متفکران و رمان نویسان بزرگ ادامه یافت. مارسل پروست در پی وصف «زمان از دست رفته» عمر خود را سپری کرد. «داستایوفسکی» میل به جنایت را تحلیل کرد و «تولستوی» در باب دلبستگی آدمی به خاک، صلح و جنگی که بر سر خاک خود با دیگران دارد ما را به فکر وادار کرد. «توماس مان» خواننده را به «کوهِ جادویی» رهنمون شد که مرز میان افسانه و واقعیت و خواب و بیداری و عقل و جنون در آن مخدوش و لغزنده است. و «هریت بیچراستو» ما را به «کلبه عمو تام» برد تا درد استخوان¬سوزِ بردگی و بردگان مظلوم را با همه وجود احساس کنیم.
با این وصف، تخیل سروانتس و گشودن دنیای شگفت انگیز رمان، گشایش راه جدیدی است برای شناخت وجوه تو در تو و پیچیده زندگی آدمی، راهی که نهایت آن جهانی است که به «جهان کافکایی» شهرت دارد. و آنچه در ذهن و زبان جهان کافکایی برجستگی دارد، ماهیتِ مکشوف و صریح قدرت است که همواره در طول تاریخ فاجعه ها و تراژدیهای بزرگی خلق کرده است و تراژدی قدرت در زمان ما با پیشرفتهای شگفت¬انگیز علم و تکنولوژی و بسط نفسِ پرهوس انسانِ امروز ، عظیم تر، ویرانگرتر و دهشت انگیزتر از همیشه است.
اشاره من به سروانتس و جهان کافکایی از آن رو است که قدرت در این جهان از خیلی جهات با جهان امروز تطبیق می کند و علاقمندم با اشاره به این واقعیت تلخ، اظهار امیدواری کنم که فرزندان پیوریتن ها با تأمل در اوضاع روزگار و توجه به امکانات خود به عهد با نیاکان بازگردند و در تغییر جهان نا امن و پرهراس کنونی به سوی جهانی که در آن صلح و عدالت و پیشرفت توأم با معنویت و اخلاق حاکم است گام پیش نهند و ابتکار عمل را از قدرتمندان سودپرست و مغرور بگیرند.
باری، قدرت در جهان کافکایی، قدرتی است معطوف به خود و برخلاف آنچه در سطح زبانِ سیاسی صادق است که قدرت در صدد به دست آوردن چیزی و تسلط بر جایی است، این قدرت نمی خواهد چیزی را به دست آورد و اگر دقیق تر بنگریم میان آنچه به اصطلاح اهداف سیاسی یا اقتصادی برای اعمال و اجرای قدرت نامیده می شود، باحقیقت وجودی قدرت فاصله زیادی وجود دارد.
قدرت در روزگار ما بی مقصد، بی مسؤولیت و حتی بی خواست و آرزو است. قدرت چیزی جز خود را نمی خواهد و قدرتی که در پی دستیابی به قدرت است، مصداق بارز نهیلیسم است و این است فاجعه بزرگ روزگار ما که در جنگ ها، اشغال ها، آوارگی انسان ها، پایمال کردنِ حق و حقوق ملتها و ترور و خشونت تجلی می کند و این است راز و رمز مصیبتی که در اثر استخدام علم، هنر و دین توسط قدرت و اشتهای سیری¬ناپذیر قدرتهای ریز و درشت روزگار ما برای استیلا بر آنچه آن را «غیرخودی» و «دیگری» می دانند نصیب ما شده است و جهان ما را ناامن و از نعمت محبت و همدلی محروم کرده است.
اگر قدرت نظامی متکی بر سیستم اطلاعاتی و توان علمی و اقتصادی و فنی، جهان را تهدید می کند و اگر تروریست ها همه جای جهان را نا امن کرده اند، به دلیل شکست تفکر امروز در معطوف ساختن قدرت به امر انسانی و اخلاقی است و قدرتی که طالب قدرت است موجب و موجد نهیلیسمی است که حیات مادی و معنوی زمان ما را تهدید می کند و این امری است برخلاف آنچه تمدن آنگلو- آمریکن در آغاز ظهور خود خواستار آن بود.
از زمان سروانتس تا به امروز فکر اخلافی و اجتماعی تحولات گوناگونی پیدا کرده است.
تخیل سروانتس و رمان دن کیشوت گرچه سرشار از جنگ و مبارزه است، اما پا به پای جنگ¬آوران، عاشقان دلسوخته ای حضور دارند که هنوز گردی از معصومیت قرون وسطی بر چهره دارند. راهی که زمان دن کیشوتِ سروانتس تا کتاب «1984» جرج اورول پیموده است، راهی پر فراز و نشیب است که تمامی آن را نمی توان در این مجال تنگ تصویر کرد.